این ماه، ما حرکتی را جشن میگیریم که واقعاً شما را به وجد میآورد – و نه آنچه دیگران میگویند “باید” باشد. ما با کلیشهها و انتظاراتی که ورزش را به فرم بدنی خاص یا هدف کاهش وزن محدود میکنند، خداحافظی میکنیم.
ورزش یعنی زندگی، و هر بدن، شایسته لذت بردن از آن است.
من سه ساله بودم؛ یک “موش ورزشگاهی” تمامعیار.
وقتی با مادری تنها بزرگ میشوی، با او همراهی میکنی؛ به محل کار، وقت آرایشگاه، تمرین گروه کر گلها و بله… به باشگاه.
مادرم روزها در یک شرکت خدمات آب و برق کار میکرد و شبها مربی کلاسهای ایروبیک بود. تدریس برایش فقط یک شغل نبود، بلکه بخشی از هویت و پناهگاه روحیاش بود. فضایی که در آن خودش بود، انرژی میگرفت و میدرخشید.
در باشگاه، من همیشه در بخش مراقبت از کودکان بودم – با آن لباسهای ورزشی رنگارنگ دههی ۸۰، با چشمان کنجکاو، بازی راکتبال را از پشت شیشه تماشا میکردم و با نوجوانان مراقب، وقت میگذراندم.
با گذشت زمان، به کلاسهای مادرم ملحق شدم – همیشه کوچکترین فرد اتاق، اما با بزرگترین اشتیاق. در نوجوانی، عاشق تمرینات رقص شدم. ورزشی که در ابتدا بخشی از برنامهی زندگی مادرم بود، تبدیل شد به علاقهی خودم، به راهی برای بیان خودم، برای بودن.
فرهنگ حرکت، نه اجبار
ورزش برای من و مادرم هرگز “وظیفهای برای رسیدن به تناسب اندام” نبود – بلکه بخشی از ریتم زندگیمان بود. چیزی که همیشه انجام میدادیم، با هم، بیفشار، بیقضاوت. این شاید بزرگترین درسی است که مادرم به من داد: ورزش وقتی پایدار است که از دل بیاید، نه از آینه.
در یک مقطع، مادرم موفق به کاهش وزن زیادی شد و حتی در مجلهی Shape معرفی شد. اما حتی آن دستاورد هم فشار خاصی رویش گذاشت. حفظ آن ظاهر ایدهآل، چالشی بزرگ بود. او هرگز فکر نمیکرد مربی اروبیک “کامل” است. همیشه نگران بود دیگران او را با آنچه نیست میسنجند، نه با آنچه هست.
اما من چیز دیگری به خاطر دارم. شوق و گرمای مادرم، عشقش به موسیقی، انرژی مثبتش که کلاسهایش را پر از شور میکرد. مردمی که میآمدند، نه به خاطر فرم بدن او، بلکه برای حس تعلق، برای شادیای که در فضا جریان داشت.
ورزش، برای مادرم، تجلی زندگی بود، نه یک تلاش بیپایان برای رسیدن به شکل خاصی.
ورزش یعنی راهی برای زیستن
بعدها، زندگی من را به مسیرهایی برد که انتظار نداشتم. آسیب زانو، من را از ادامهی حرفهی رقص دور کرد – اما دریچهای شد به دنیای پیلاتس. از درمانجو به دانشآموز، از مربی به مدرس ارشد، سفری آغاز شد که از جایی که مادرم ایستاده بود، دوباره شروع شد. و این تصادفی نبود.
من همیشه به راههای مختلف ورزش علاقهمند بودم. اما آنچه یاد گرفتم این بود: ورزش وقتی با شما میماند که با لذت همراه باشد. نه از روی ترس، نه از روی اجبار، بلکه چون حس خوبی میدهد – به بدن، ذهن، و روح.
“ورزش خوب” یعنی آنچه به شما شادی میدهد
این ماه، ما به “ورزش خوب” به معنای واقعی آن میپردازیم. نه فقط بهخاطر مزایای جسمیاش – که فراوانند – بلکه برای حال خوبی که به ما میدهد.
ورزش خوب، ورزشی است که با آن ارتباط برقرار میکنید، نه آنکه فقط بسوزاند و عرق بریزد. رقص، پیادهروی، تایچی، دوچرخهسواری، یوگا، حتی سوارکاری. همه و همه، وقتی با دل انجام شوند، تبدیل به بخشی از سبک زندگی میشوند – نه وظیفهای که با ناامیدی رها شود.
ما الهام میگیریم از کسانی که نشان میدهند تناسب اندام برای همه است. نه بسته به سایز، نژاد، سن یا توانایی – بلکه فقط به یک چیز نیاز دارد: حرکت کردن با عشق و آگاهی.
بدن خود را، همانطور که هست، جشن بگیرید
ورزش یک وضعیت وجودی است، نه یک فرم خاص از بدن. وقتی این حقیقت را درک کنیم، اجازه داریم استراحت کنیم، دوباره شروع کنیم، و به بدن خود احترام بگذاریم – نه به خاطر ظاهرش، بلکه برای تمام کارهایی که میتواند انجام دهد.
مهم نیست کجا زندگی میکنید یا چقدر بودجه دارید – راهی برای حرکت هست، و احساسی خوب که در پیاش خواهد آمد.
بیایید شادی را در حرکت پیدا کنیم. بیایید بدنهایمان را، همانطور که هستند، دوست داشته باشیم و قدرتی را که درونمان نهفته است، جشن بگیریم.